خوب عرض به حضورتون که سایت گروه The Gnu Haters ثبت شد و در حال کار روش هست!
اما فکر نکنم حالا حالا ها بیاد بالا! تا توش کلی مقاله پقاله بریزم ...
تا حالا شده ...
روز قبل نسبت به یه نفر یه طرز فکر داری ... و بعدش روز بعدش یه چیزایی می بینی و می شنوی
که ............................
عجب روزگاریه ...!!!
جنگ سختیه ... خیلی سخت
نمی دونم آخر از این امتحان سربلند بیرون می یام یا توی لجن زار فرو می رم!
خوب این هفته رو خوب پیش رفتم!
از اون چیزی که فکر می کردم ... منظورم اون فکری که می کردم نشد و به جاش وارد یک دنیای دیگه شدم!
جالب بود ... این دنیا جالبه ... اما هنوز تصمیم دقیق رو نگرفتم ... هنوز نگرفتم و باز هنوز نگرفتم ...
خیلی از دوستای دانشگاه و همینطور محل کارم هستن ... که بعضی موقع ها باهاشون صحبت می کنم و خوب ... مشکلات زیاد دارن !
خیلی سعی می کنم کمکشون کنم ... سعی می کنم اون انرژی مثبتی که دارم رو بهشون بدم.
و خوب سعی می کنم همیشه موفق باشم و بتونم انرژی منفی رو ازشون بگیرم.
امروزم یکی از اون روزها بود ... یه خبر خوب در مورد یکی از هم دانشگاهی هام که با نامزدش آشتی کرد!
اما یکی دیگه از همکلاسی ها ... اااااااااااااااااااااااااه ... نتونستم انرژی منفیش رو بگیرم!
اما تلاش خودم رو می کنم ... خیلی حرف دارم که می خوام بهش بزنم ... امیدوارم دوباره بتونم رو فرم بیارمش ...
من مجنونم ... ! پس می تونم!
با آجی بهناز حرف زدم ...
همیشه بعد از جلسه هفتگی ... با آجی بهنازم یه جلسه داریم ... که می شینم و باهاش حرف می زنم ...
خیلی جلسه مفیدی هست ... خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی
این هفته هم حرف زدیم و حرف زدیم و حرف زدیم ...
یه تصمیم گرفتم ... تا هفته بعد!
نمی دونم توی این هفته دیگه چه اتفاقی می یفته اما مطمئنم جزء موفقیت هیچ چیز دیگه ای نیست!
آقا ... ما به ارشیا گفتیم یه سر بیا باهم حرف بزنیم
آخه می دونید چند وقته دلم بدجوری گرفته ... امروزم آبجی بهناز رو نتونستم پیدا کنم...
خلاصه ...
ارشیا، وحید، میلاد، افشین و ... از کسایی بودن که من وقتی ۱۵ ... ۱۶ سالم بود بت های زندگی من بودن!
خلاصه ... می خواستم کلی با ارشیا خلوت کنم ...
ارشیا یه دفعه ساعت ۹ زنگ زد ... میام دنبالت سر کوچه باش...
گفتم باشه ...
خلاصه منتظر موندم ... دیدم ... اااااااااااااااااااااااااااااا
وحید و ارشیا هستن!
با ۲۰۶ اومدن دنبالم .......
کلی تو شک بودم ... و وقتی رفتیم تو ماشین گشت زدن خیلی خفن تر شد ...
کلی خندیدیم و کلی خوش گذشت...
بعد رفتیم فرهزاد ...
و کلی درد و دل ... در مورد زن و زندگی و الی آخر ...
قلیون بود ... شام کباب و ...........................................
و این وسط عجب فل فل تندی بووووووووووووووووووووووود که حسابی همه رو سوزوند ...
خلاصه کلی امشب چیز یاد گرفتم ... و راه آینده ام رو انتخاب کردم ... و مسیری که آینده بخوام دنبال کنم ...
خدارو شکر می کنم که این همه دوست خوب دور و برم هست!
خوب به درک اگه می خوای یکی دیگه پیشت باشه
لیاقتت همینه که اسمم تو رویاهات باشه
چیکار کنم که نمی خوای بدی تو قلبت رو به من
مگه چقدر جون داره دل ... مگه چقدر میکشه تن
به من چه می خوای بری ! هرجا دلت می خواد برو!
بدون حالم بد می شه! هر وقت که یادم می یاد تورو!
مگه من ندادم به تو ... دار و ندار زندگیم
مگه نگفتم مال تو ... عشقم و کل زندگیم
الهی که بشی جدا یه جای دور بی هم نفس
تو تنهایی بمیری چون ... حیف برات حتی نفس
میگی دلم ...سنگه ... تو خواستی اینجوری شم
تو بودی که دل من و سوزوندی هزارتا غم
...
تا غربت اومدم واست ... ولی تو چی گربه صفت
نیومده گفتی برو ... حالا چی شد ... چی موند واست؟
به جزء اینکه شدی بده! گرچه خیالی نیست واست!
حالا دیگه نگو چرا ! بهت می گم گربه صفت !
من که دلم مهم نبود! ناراحت خودت بودم!
نمی خواستم همه بگن ... که حقته تنها بودن!
دو سال گذشته ولی باز ... زخم و می بینم تو دلم
بیچاری دلم که مرد واست ... تو بودی قاتل دلم
...
شادی زندگیم بودی ... می خوردم رو اسمت قسم
ولی خوبه یادم دادی ... که رو به امثالت ندم
حالا هم هرچی می خوای ... برو بگو پشت سرم
خود کثافتم ولی ... هرچی باشم از تو سرم!!!
این هم از پاسارگاد ... کاش این میراث ما نیز در دست خارجی ها بود ... تا لااقل درست از آن نگهداری می کردند!
کار و کار و کار ... مشغول شده سرم ... خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد ...
و خوب دیگه به خیلی چیزهای گذشته ... خیلی شیرینی ها که الان همه اش تلخ شده فکر نمی کنم ...
خدا رو شکر کار و بارم هم توپ شده ...
راستی ... به احتمال زیاد ... یه چند مدت دیگه من هستم و یه خونه کوچولو موچولوی چهل پنجاه متری!
این دانشگاه ما هم شده سالی سه ترمه ... خیلی فشرده شده و خیلی سخت ... اما عوضش زودتر تموم می کنیم و خدا رو شکر از این مساله چون زود می تونم برم پیش آبجی ملبورنیم و از شر اینجا راحت بشم و دیگه هیچ وقت بر نمی گردم!
این تنهاییه بعضی اوقات که تنها یه گوشه می شینم ... بدجوری اذیتم می کنه!
به قول آجی بهناز که میگه ... باید صبر کنی تا به وقتش خودش پیدا می شه ...
گمان می کنم چشمانم برای هیچ در برهوت تاریک و روشن است
شکل خودم نیستم
فکرش را بکن .. برهوت .. تنها ..
می دانی وقتی بروی کسی پشت سرت آب نمی ریزد
برهوت .. بدون هیچ نگاهی که بر رویت سنگینی کند
پلک ها سنگین
هر تاریکی روشنایی می طلبد و هر روشنایی به اجبار تن به تاریکی می دهد
خسته است و راه بی انتها
حتی کسی قدم هایت را به شماره نگذاشت
صدای قلبت با قدم هایت عجین شده
برای خودت چه توهمی داری در این برهوت
فکرش را بکن چه توهمی .. هر روز برای خودت فکر کنی و دلت تنگ شود و فال
احساس بگیری
آره ..
فال بگیری و برای آمدن خودت بشمری
شنبه .. یکشنبه .. دوشنبه ..
خسته است و راه بی انتها
برای خودت آغوشت را بگشا
رفتنی هستی عزیز
مهمان سالیان ما
همین برهوت انتظارت را می کشد
همین برهوت بود که روی قدم هایت خاک پاشید تا مبادا رهگذری به سراغت بیاید
همین برهوت توهم زا
سه شنبه .. چهار شنبه ..
انگار ماندگار نیستی
همین برهوت انتظارت را می کشد
پنج شنبه ..
وقتی تمام دست رنجت را با یک حرف به صورتت تف کنند
..
چیزی برایت نمی ماند
هیچ .. جز اینکه .
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
همین
دوست داشتن کسانی که مارا دوست می دارند
کار بزرگی نیست
مهم آن است، آنهایی را که مارا دوست ندارند، دوست بداریم
خواهر عزیزم ... ۲ مهر عروسیش بود ... باورتون می شه؟
اونم با کیلومتر ها فاصله و تفکر شب های من و تصویر سازی و تجسم اتفاقات آن زمان.
دلم بیش از پیش گرفته است که در عرض یک سال چه شد که سوگند رفت و بعد سلماز ...
امیدوارم همیشه در زندگیت موفق باشی ...
امیدوارم افشین و تو همیشه در قله های موفقیت قدم بردارید.
امروز یه خواهر جدید پیدا کردم.
آجی بهناز رو می گم. یه خواهر خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوبه
ده سال از من بزرگتره و تجربه های زیادی داره ...
و امروز حسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسابی کمکم کرد تا درد و دل کنم.
خیلی چیزها می دونه که می تونم ازش یاد بگیرم و بهم کمک کنه.
خدا رو شکر می کنم که باعث می شه همیشه آدم هایی با صفات کوه، انسان، صادق ... در کنارم قرار بگیرن.
واقعا به همچین انسان محکمی در این شرایط احتیاج داشتم تا کمکم کنه از این پرتگاه لعنتی رهایی پیدا کنم.
امروز واقعا برای چند لحظه هم که شده حس کردم دیگه خود خود خود خود خود خودمم.
من شماره یکم ... از همون ساعت تصمیم گرفتم دوباره شماره یک باقی بمونم.
منم دارم می شم مثل صاایران ... هر روز بهتر از دیروز