کار و کار و کار ... مشغول شده سرم ... خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد ...
و خوب دیگه به خیلی چیزهای گذشته ... خیلی شیرینی ها که الان همه اش تلخ شده فکر نمی کنم ...
خدا رو شکر کار و بارم هم توپ شده ...
راستی ... به احتمال زیاد ... یه چند مدت دیگه من هستم و یه خونه کوچولو موچولوی چهل پنجاه متری!
این دانشگاه ما هم شده سالی سه ترمه ... خیلی فشرده شده و خیلی سخت ... اما عوضش زودتر تموم می کنیم و خدا رو شکر از این مساله چون زود می تونم برم پیش آبجی ملبورنیم و از شر اینجا راحت بشم و دیگه هیچ وقت بر نمی گردم!
این تنهاییه بعضی اوقات که تنها یه گوشه می شینم ... بدجوری اذیتم می کنه!
به قول آجی بهناز که میگه ... باید صبر کنی تا به وقتش خودش پیدا می شه ...